خدا
====
آنکس
که
به
یک حال
بماندست
خداست.
====
منبع:
سلجوقیان وغز درکرمان
دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
یک صبحانه کاری!
==================================
طلوع افتاب امروز ارچند طنازانه و غمزه اگین بود سرانجام همراه حاج انامپور درمسیر بیدگنه بودیم ازافق جوانه زد وبه سرعت نورطلایی خوشرنگش را برزمین پهن نمود.وسایل صبحانه قبلا اماده شده بود لکن حلیم نیز وفق حال می نمود سر ملارد خریدیم انجا که همیشه سنگگ کنجدی می خریدم ،نا باورانه شاید چهل نفر صف بودند.
به دکتر عزیزی زنگ زدم بلکه امدنی سنگک بخرد اما گوشی را برنداشت کمی پایینتر بربری کنجدی خریدم دکتر عزیزی زنگ زد الو ایشون واریدی ؟گفتم می خواستم بگم امدنی درصورت امکان سنگک کنجدی بخری اما بربری خریدم .گفت همان کافیه شاید من نرسم فهمیدم طبق معمول ضد حال می زند تازه به باغچه رسیده بودیم به فاصله کم حاج رسول ازراه رسیدند ساعت ۹بود اقای دکتر سهرابی با اقا محمد ولی امدند. روشن کردن بخاری هیزمی کمی به خاطر خیسی هیزم اذیت کرد،اما با امدن دوستان غرش اغاز نموده بود وهمچنان بوی دود شامه را می ازرد .
جای دوستان خالی صبحانه دورهمی پس از حداقل سه سال، حسابی چسبید . در جمعهای این چنینی امکان ندارد عزیز دل اقای عسگری در خاطرم نباشد، چون دوسه بار دعوتشان کردم به خاطر مشغله امکان حضور نیافته بود این بار مزاحمشان نشدم چون اخیرا مغازه اجاره کرده سروقت باید مغازه باشد.
==============================