دوراز هیاهوی شهر                        

##########################################

محمّد ولی سهرابی اسمرود                                    

ادامه مطلب →

خیمه بهار                                   

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

رحمان ستاری اسمرود                                             

ادامه مطلب →

روی خوش روزگار

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

محمّد ولی سهرابی اسمرود

ادامه مطلب →

 زندگی”بدون قیدحیات”!                

این مقاله ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ در روزنامه اطلاعات چاپ شده است.لینک مقاله:

Source URL: http://www.ettelaat.com/?p=489778

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::>

محمّدولی سهرابی اسمرود                                                       

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::>

سلام بر هم ولایتی های عزیز وکار بران گرامی سایت آفتاب اسمرود

مدتی بود که از فضای مجازی دور بودم وبه ندرت فرصت داشتم سایت آفتاب اسمرود را هم به روز کنم .

از امروز که در فضای پر شر وشور کرونا  به سر می بریم، تازه من فرصت مرور جدی اخبار فضای مجازی را

 یافته ام،اگر کرونا اجازه بدهد که اندکی همکلام شویم!

در یک ماه اخیر،از زیر خروارها برف زمستانی سالم در آمدیم  وتازه خدا را شکر می کردیم که گفتند: سیل ویرانگری در راه است و تا سیل بیاید وبرود وببرد،دل در دلمان نبود.سیل هم آمد وبردنی ها را برد وباز خدا را شکر کردم که همچنان در قید حیات  هستم،اما ای دل غافل،دلخوشی حقیر در جان سالم به در بردن از دو بلیه طبیعی،خیلی هم دوام نداشت چراکه در یک روز برفی تهران که پیامک  دلنواز  واریز حقوق را دریافت کردم،شادمانه عازم بانک شدم و هرچه تلاش کردم،موفق به دریافت حقوق نجومی ام !!نشدم وبانکهای مختلف را امتحان کردم و نشد که نشد.

رفتم بانک صادر کننده کارت وگفتند با دستگاه پوزِ داخل امتحان کنید،امتحان کردم ونشد.آقا ناچار شد خودش دست به کار شودورفع مشکل کند و بعد از ۲۰ دقیقه  موفق شد، امُا گفت:کارت شناسایی دارید؟ دادم وبا دیدن کارت، پول را داد ولبخندی هم زد وگفتم:

مشکل کار چی بود؟ گفت:چیز خاصی نبود،در برگه افتتاح حساب ،گزینه های مختلفی وجود دارد که یکی از گزینه ها اشتباهی از طرف بانک تیک خورده بود. رویش نمی شد خودش بگوید، صفحه رانشانم داد که در بخش ” در قید حیات هستند،در قید حیات نیستند”،گزینه” در قید حیات نیستند”،تیک خورده بود! گفتم:پس به همین خاطر از من کارت شناسایی خواستید وتصور می کردید با روح طرفید!

واینگونه بود که ظاهرا منِ سالم در رفته از بلایای طبیعی،الکی خوشحال بود ه ام،چراکه که اصلا  مدتی در قید حیات نبوده ام وخودم حالیم نبوده!

با این اوضاع واحوال،رسیدیم به مراسم عروسی خواهر زاده ام،غافل از اینکه کرونا هم از شهر خون وقیام،به تهران رسیده وحالا ما مانده ایم که چگونه با پای خود به استقبال رسمی کرونا برویم که یک ماه است از وجودش هیولایی برایمان ساخته اند که اسمش لرزه بر اندام آدمی می اندازد؟!

حالا اصلا نرویم چه می شود؟نه،بد می شود،باید رفت؛ اما می گویند معمولا کرونا هم به این جمعها دعوت است! پس،باز عقب نشینی می کنیم ودنبال بهانه می گردیم.بهانه به درد بخوری یافت نمی شود!

خانمها ساعت به ساعت نظرشان عوض می شود،امُا من وآقا فرامرز-برادرم چون شیر ژیان تصمیم به رفتن گرفته ایم وعاقبت،دقیقه نود،خانمها هم  جرات پیدا می کنند وعهد می بندیم پس از قرنها ،سنُت روبوسی وحتی دست دادن را هم در عروسی به فراموشی بسپاریم واین حرکت انقلابی،دشمن شکن وکرونا شکن را از خودمان شروع کردیم وبدون هیچ مصافحه ای ،با ادای احترام از دور،دل به دریا زدیم وهم قسم شدیم بی هیچ ملاحظه ای مردانه وزنانه به عهدمان وفا کنیم.

وارد تالار شدیم وپدر داماد مشتاقانه دست پیش آورد وما به سبک آریایی،زاپنی،یا مغولی،ادای احترام کردیم وعذر خواستیم که…

دامادمان گفت:دست هم نه؟گفتیم نه!

این ماجرا تا پایان مراسم ادامه داشت وما مقاومت کردیم و عوارضش را به جان خریدیم وحالا که لشکر کرونا کشور گشایی وایرانگردی را قاطعانه شروع کرده، وپیش می تازد،ما فعلا به قاطعیت خودمان در  مقابله وپیشگیری از کرونا همچنان افتخار می کنیم ،تا زمانی که از ما وشما عزیزان خدا حافظی کند!

امُا این پایان ماجرا نبود و روز بعد از عروسی هم باید برای انتخابات مجلس  می رفتیم که حتی استکبار جهانی هم از چند روز قبل اعلام کرده بود کرونا هم  در کنار صندوقهای رای ،به عنوان ناظر خارجی ،حضور حماسی حواهد داشت!

باز هم احساس وظیفه همیشگی به ما نهیب زد که انتخابات است،تابه حال که زیر بمباران وموشک باران رای داده ای، این بار نیز علیرغم انتقادات بسیار به وضع موجود،باز هم باید رای داد واز کرونا نترسید.چون عکس ویروس کرونا را هم قبلا دیده بودم که بسیار زیبا و دلفریب بود،اشتیاقمان برای رای دادن ،دوچندان شد .

با توصیه های بهداشتی دخترم- ثنا خانم که دانشجوی پزشکی است وطی دو روزانتشار خبر کرونا،سختگیری را برما زودتر از دولت تدبیروامید شروع کرده بود،عازم نزدیکترین حوزه انتخابیه محلمان شدیم.

توضیح اینکه  با توصیه ثنا خانم که خودش امسال رای اولی بود وشور وشوقی هم برای رای دادن داشت،با یک استامپ خانگی ،برای رعایت بهداشت،روانه حوزه رای شدیم ومن که دوره های گذشته،از میان انبوه لیستها،احزاب واشخاص،به راحتی آدمهای خوب وبه نظر کاردان را انتخاب

می کردم،این بار به کرُات دنبال آدم می گشتم تا لیست ۳۰ نفره را کامل کنم وموفق نشدم.چقدر آدم کم داریم این دور وزمانه؟!

صف حوزه بحثهای سیاسی،اقتصادی وکمتر کرونایی بود،چون هنوز به مرحله ترس ووحشت نرسیده بود که نوبت ثبت مشخصات من در سیستم رایانه رسید وبه مسئول ثبت گفتم: خانم؛ببینید بنده در قید حیات هستم که رای بدهم؟!با تعجب وخنده گفت:آقا یعنی چی؟

گفتم هفته پیش که حقوقم را می خواستم بگیرم،از نظر سیستم بانکی،دار فانی را وداع گفته بودم،گفت:خوشبختانه در قید حیات هستید،گفتم شاید به برکت انتخابات،هم شده مجدد قدم در عالم فانی گذاشته ام!

تانوبت اثر انگشت ما برسد،مسئول شعبه اعلام کرد که ثبت اثر انگشت روی برگه آرا از این لحظه اجباری نیست وما ،هم خوشحال شدیم وهم ناراحت.خوشحال از اینکه ویروس منحوس کرونا را در اولین رویارویی خلع ید کرده ایم وناراحت از اینکه ظاهرا حضور کرونا در ایران وپای صندوقهای رای،جدی است وناراحتی بعدی اینکه استامپ روی دست ما باد کرد!

واینگونه شد که حقیر پس از مدتها دوری از فضای مجازی که برکات کمی هم برایم نداشت،به آغوش گرم خانواده مجازی  برگشتم،آن هم درحالی که در عالم واقعی نه تنها درآغوش کسی قرار گرفتن دیگر به رویا پیوسته،بلکه فراتر از آغوش،عبور از کنار هم نیزدارد ممنوع می شود!

هیچ حادثه طبیعی وغیر طبیعی، جنگ، توطئه های استکبار جهانی،انواع بیماریهای کشنده،گرانی،تورم،پراید ۶۰ میلیونی و… در طول تاریخ نتوانسته بود اینفدر ما مردم همیشه در صحنه!! را به خود مشغول کند که این ویروس بزک کرده چینی وعروس هزار داماد ،توانسته زندگی مارا اینگونه تحت تاثیر قرار دهد!

الان دیگر همه حاضریم به همان زندگی  نه چندان مطلوب دو هفته پیش برگردیم واز هیچ چیز گله نکنیم ،تا در چنگال یک ویروس بی هویت،منحوس وناخوانده،اسیر نباشیم!

خدایا؛ چه روزهای خوشی داشتیم بدون کرونا وحالا قدر روزهای خوش بدون کرونا را بیشتر می دانیم!

خداوندا؛ اگر صلاح می دانید،همان زندگی قبل از کرونا مارا بس،بیش از این مارا با ویروسهای رنگارنگ امتحان نکن! الهی آمین.

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::>

توضیح:

متنهای زیر حاصل گفتگوی قلمی درگروه دوستانه است که بیشتر در حال وهوای کرونا

 وتوسط آقا رحمان ستاری نوشته شده است و تلاش شده به قول آقای ستاری،بیشتر

ما را از هجوم خبرهای دلهره آور دور کند  ولبخندی،هرچند تلخ،برلبانمان بنشاند.

نگارش متن”زندگی بدون قید حیات” هم به توصیه آقا رحمان،وبا همین هدف انجام شد.

توضیح اینکه به دلیل حجم زیاد مطالب،نوشته ها در چند بخش تقدیم می شود،وچون

با کمردرد شدید درگیر هستم،فرصت باز بینی،ویرایش وباز پیرائی نبود واگر خطائی

در نوشته ها بود،ببخشید.

==============================================>

(1)

روز گار بدجوری تنگ می گیرد همه کارها را تعطیل کن بیرون هم نیایید. در عین حال از هم دیگر فرار کنید یعنی دست ندهید. روبوسی نگنید ماسک هم بزنید قیافه نحس هم را هم نبینید شاید این همه ممنوعیت برای این هست براحتی مرگ را بپذیریم. وعند الزوم به این تن بدهیم. این االفرار من حکومتک

……………………………………………………………………………………………………..

(۲)

معلوم نیست چه خبر هست کرونا.  سیل. زلزله. کولاک.   پروستات.  اوه. پف!!

……………………………………………………………………………………………………….

(۳)

زمان جنگ گردان ما کنار بهمن شیر اردو زده بود به ما اموزش داده بودند درصورت استشمام سیر ما سکهایتان را حتما به صورت بزنید. روزی بوی سیر به شدت در منطقه پیچید همه رو اوردیم. به ماسک ناباورانه دیدم مال من نیست زمین و زمان را گشتم نبود کسی هم با ماسک شوخی نمی کرد از ان روز من با چفیه رفع رجوع می کردم می زدم به رود بهمن شیر می انداختم به صورتم. روزی مرخصی شهری رفتم در شهر با یک نفر رزمنده اشنا شدم صحبت از بمب شیمیایی و ماسک شد. ومن ما وقع را گفتم ایشان گفت اتفاقا من یک ماکس پیدا کردم نگه داشتم بلکه صاحبش پیدا شود ودر موقع ترخیص وتسویه دوچار مشکل نشود بیا بریم مقر ما اگر مال شماست بردار گفتم روش اسم ننوشته. گفت چرا اسم روش بود اما خیلی وقت هست یادم رفته گفتم اسم من ستاریست گفت فکر کنم خودش باشد بعداز گشت وگذار به م قرشان رفتیم از کیف خود دراورد با کمال ناباوری دیدم خودش هست. یعنی در عمرم از ان موقع قبل و بعدش اینطور به شانسم نخورده. طرف در منطقه نزدیک مقرمان پیدا کرده بود حالا کی و چگونه جا گذاشته بودم متوجه نشدم. این هم از ماسک. اری واقعا پست محمد حسین مصداق های عینی زیادی داشت بودند کسانی که در مواقع احساس خطر ماسک خودرا می دادند اما هرگز قبول نکردم .

(۴)

شستشوی مداوم دستها با مواد شوینده مرا به یاد بهداشت. نداشت دوران کودکی مخصوصا تابستانها می اندازد کتری داشتیم وچند عدد چاشگا پاپتی یک سانتی سیاهی چای نشسته در ته هرکدام که جزو بدنه لیوان شده بود نهایت یک کمی اب در ته ان می چرخاندیم و چایی می ریختیم و می خوردیم طوری می چسبید که لعنت بر شمر و عبیدالله ویزید بچسبد. واین پردژه حداقل سه ماه تابستان چرخ می خورد چون همیشه در صحرا زیر بسته های گندم جا سازی می شد یا خوردن دوقراما که خیلی باید زمانه می چرخید یکی دوعدد خیار ته خورجین می بود ان را عمو می خواست داخل دوقراما خورد کند اول دهنه داس را به شلوار زانو می کشید تا استرلیزه شود سپس خیارها را با پوست داخل دوقراما خورد می کرد. لذا برای همین بود هرکس قرار بود بمیرد همان ابتدای عمر می مرد وهرکس نمی مرد به انتخاب طبیعت بزرگ می شد

..…………………………………………………………………………………….

(۵)

اوایل خدمتم در خلخال بودم. برای اولین بار البسه فروشی تحت عنوان. تاناکورا افتتاح شد اجناس دست دوم بود اما فوق العاده تمیز. و خیلی ارزان. با همکار هم دوره ای از مقابل این مغازه عبور می کردیم داخل مغازه مملو از مشتری. اصرار داشت ما هم وارد شویم کت های شیک وتمیز جلب توجه می کرد چون شلوغ بود تمایلی نداشتم اما با ابرام وی و امتناع من بلاخره غالب گشت وارد شدیم یک کت ایشان خرید ویک کت هم من خریدم گویا نوع ودست نخورده بودند اوردم خانه خانم هوشیار بود گفت این لباسها خارجی والوده به ویروس ایدز هست برای چه خریدی. گفتم می برم پس می دهم گفت حالا که خریدی در اب می جوشانم پاک می شود خلاصه شست و خسکش کرد فردا ی ان روز پوشیدم وراهی مدرسه شدم. در مدرسه همکاری بود شیمی تدریس می کرد اغلب همکاران یکی یک کت از این تاناکورایی پوشیده بودند گفت این کتها خطر ناک است ویروس ایدز دارند همه بالاتفاق گفتند در اب جوشاندیم اما ایشان در پاسخ گفتند این ویروس به هیچ عنوان با جوشاندن از بین نمی روند. همه فکرمان خراب شد کم کم. تلقین اعاز شد یکی گفت من کتفم می خارد. یکی گفت پشتم می خارد یکی گفت سرم تا اینکه این تلقینها باعث شد حداقل من یکی همان روز برای همیشه از تنم در اوردم حالا هم کرونا. چون موریانه به جان همi افتاده. به هر سلفه ای یا ابریزش بینی. یا سرگیجه. 

……………………………………………………………………………………………………

 (۶)

پارسال همین روزها بود کتاب خاطرات ستاره فرمان فرماییان را مطالعه می کردم بخشی از خاطرات او مربوط به بیماری وبا بود که چگونه فراگیر شده بود وبیمارستانه وبهداشتخانه ها جواب گو نبودند نقل می کرد خادم خانه ما دوچار شده بود که موجب بستری شدنش در بیمارستان نجمه گردید به عیادتش رفتم دروضعیت بسیار بد در اتاقی رها شده بود تا ساعات پایان عمر خود را سپری کند.   انجا بود خداوند را به تعداد اولیایش سپاسگزار شدم که جامعه ازاین نوع بلایای سرزده وبی درمان عاری شده اما گویا بلایای ناشناخته بسیار است تا داروی این مهمان ناخوانده کشف گردد بلایای ناشناخته دیگری از نقطه ای سر بر می اورد انسان با همه پیشرفت علمی همچنان از زمانه عقب هست. فرصت مغتنمی است دانشمندان در این رشته سر بر استان ربوبی بسایند واز او در تکامل علمی یاری بجویند.

(۷)

اللهم اغفر ذنوب. التی تغیر نعم.  اللهم اغفر ذنوب التی تحبس الدعا. پروردگارا بحران بلا شهر به شهر خیابان به خیابان کوچه به کوچه خانه بخانه. می چرخد پروردگارا هستند از نسل ما از بلای جنگ و توب وتانک جستند اکنون روا مدار با کرونا بمیریم چندین بار پای شهادت رفتیم وبرگشتیم اکنون مرگ در بستر قسمتمان نکن پروردگارا زمین و اسمان وهوا به جنگ ما امده ای مهربان ای لطیف ای رحیم به ما رحم کن .

…………………………………………………………………………………………………….

(۸)

دوستان نسل ما نسل شگفت انگیزی است. جنگ چندساله را دیدیم تهاجم هواپیماهای جنگی به شهرها را دیدیم بمب شیمیایی را دیدیم. محاصره چند ده ساله اقتصادی را دیدیم وهمچنان با ان پنجه در پنجه هستیم وبلاخره بیماری جهانگیر هم. هم. نگران نباشید ما پیروزیم. کرونا را شکست خواهیم داد گرچه در هر مرحله ای متحمل تلفات هم بشویم.

(۹)

عجب گرفتاریه برای چند دقیقه ای رفتم سنگک بگیرم خانمی جلوتر از من با ماسک و دستکش. پول را داد دستکش را در اورد تا نان را جمع کند نان را جمع کرد مابقی پول را که نانوا عودت داد این خانم پول را با دست بدون دستکش گرفت. گفتم خانم همه انچه مراعات کرده بودی باطل شد چون دستت به پول الوده شد گفت راست میگی حاج اقا این خانم دست الوده خودش را تعطیل کرد وبا یک دست نان را با یک مکافاتی داخل مشمبا جا داد نوبت من شد کارت را خودم کشیدم نان را جمع کردم مواظب هستم دراین رفت و برگشت دستم به جای برخورد نخورد این قدر به خودم فشار اوردم حواسم جمع باشد رسیدم در خانه با بازو بستن در همه چیز باطل شد. فکر می کنم کرنا گرفتن به از این شکنجه هاست.

………………………………………………………………………………………….

(۱۰)

با این کرونا قیامتی به پا شده که فقط صدای صور ندارد. خدا اگر قیامت است صدای صور هم بفرصتیا این بلا ها را از سر همه بلاد کم بفرما.

………………………………………………………………………………………………..

(۱۱)

روز گار بدجوری تنگ می گیرد همه کارها را تعطیل کن بیرون هم نیایید. در عین حال از هم دیگر فرار کنید یعنی دست ندهید. عجب گرفتاریه برای چند دقیقه ای رفتم سنگک بگیرم خانمی جلوتر از من با ماسک و دستکش. پول را داد دستکش را در اورد تا نان را جمع کند نان را جمع کرد مابقی پول را که نانوا عودت داد این خانم پول را با دست بدون دستکش گرفت. گفتم خانم همه انچه مراعات کرده بودی باطل شد چون دستت به پول الوده شد گفت راست میگی حاج اقا این خانم دست الوده خودش را تعطیل کرد وبا یک دست نان را با یک مکافاتی داخل مشمبا جا داد نوبت من شد کارت را خودم کشیدم نان را جمع کردم مواظب هستم دراین رفت و برگشت دستم به جای برخورد نخورد این قدر به خودم فشار اوردم حواسم جمع باشد رسیدم در خانه با بازو بستن در همه چیز باطل شد. فکر می کنم کرنا گرفتن به از این شکنجه هست.

……………………………………………………………………………………………………….

(۱۲)

باسلام. از اسمرود تعدادی پرستار. اقا وخانم. می شناسم ازجمله اقای اردشیر ستاری و خانم رضایی. برای همه این سنگربانان عرصه مبارزه با کرونا ارزوی سلامتی دارم وخسته نباشید عرض می کنم اکنون عرصه دفاع از ملک ومیهن وملت. از نظامی در کوه دشت به بیمارستان در شهرها کشیده شده با تمام وجود ارادت خویش را به فرماندهان وسربازان این عرصه اعلام می دارییم ودر صورت نیاز به کمک اگر با اموزش چندساعته و چند روزه ممکن هست هم اماده تلمذ.

……………………………………………………………………………………………………….

(۱۳)

ازجمله فعالین دراین کلبه آقا محمد ولی است چند وقتیست عدم حضورش نگرانمان کرده.

برخیز مرد جهاد قلمی آغاز کن که سخت به فضای شاد نیازمندیم. پیروز و موفق و سر فراز باشید.

(۱۴)

سلام آقا رحمان عزیز

یه خاطراشتغال به مطالعه یک اثر تاریخی،که مدتها نمی توانستم وقت بگذارم، مجبور به حضور کم رنگ در فضای مجازی شدم که ماجرایش را در قالب نستا طنز، در سایت آفتاب اسمرود گذاشتم. دقیقا با همان هدفی که در ذهن شما بوده  واحساس نیاز به پرداختن به این مقوله در این شرایط بحرانی .

از همه دوستان انتظار این است که با پرداختن به خاطرات مشترک و مطالب سرگرم کننده وطنز،اندکی از نگرانی و دغددغه خودمان ومخاطبان کم کنیم.

به هرحال، علیرغم مشکل جدی برای تایپ نوشنه ها،به خواسته شما لبیک گفتم وچیزکی نوشتم  وانگیزه ای شد برای نشر عمومی تر در روزنامه ونشریه ای.

اگر شما و دوستان گروه وسایت،مطالبی را مناسب درج در سایت تشخیص می دهید، به تلگرام شخصی من هم بفرستید،ممنون می شوم. چون ممکن است به دلیل عضویت در گروه های مجازی فزاوان،مطالب خوب از چشم من پنهان بمانند…………………………………………………………………………………………….محمّدولی 

(۱۵)

با سلام بعداز مدت طولانی با کلی خاطرات خوش امدید نگرانی من هم چندان لی سبب نبوده. دهان بانکی را باید گل می گرفتی من یکی با همچین صحنه بد شقون مواجه شوم ماهها طول می کشد خودم را پیدا کنم پدرت قید حیات نباشد مادرت قید حیات نباشد مردک پاپتی لاقل علت را چیز دیگری می گفتی به حق یکصد بیست وچهار پیامبر. وال عبا لال بشی.  کرونای بش الهی روی قبرت نوع مرگت را. مدین چینیا بنویسند تا دوروز قبل از اعلام فتح دروازه قم توسط این فاتح منحوس چینی یک هفته کل خانوادگی با همه علایمی که کرونا دارد ما مریض بودیم کرونا بود یا سرما خووردگی خدا می داند ظاهرا مدتها ست این ویروس در کشورما کنگر می خورد ه  لنگر انداخته هم مهمان بودیم هم مهمان داشتیم. من که فکر می کنم کرونا را از سر گذراندیم اگر دوباره نگیریم. ایا زمان ورود کرونا از نظر علمی چقدر دقیق است نمی دانم. دوست دارم چگونه شناسایی این ویروس را بدانم. چون من واقعا نزدیک بود برای اولین بار برای سرماخوردگی به پزشک مراجعه کنم البته اهل خانواده را بردم اما خودم نه. انشا الله این قایله به خیرو خوشی تمام شود البته کرونا باعث شد ویروسهای بدتر از کرونا در جامعه رو بیایند مانند محتکرین بهداشتی…رحمان

……………………………………………………………………………………………………………..

(۱۶)

سلام

ممنون از نفرین زیباوکارسازتان،که کااملا به سبک اسمرودی

بیان کرده اید وحتما دامنشان را خواهد گرفت!

حالا که بنده به سبک ناصر الدبن شاه ،اراده فرموده بودم

جبران مافات کنم وحضور جدی در فضای مجازی دشته باشم،کمردرد

شدید ناشی ار پریدن از ارتفاع دو متری حیات  برای بر داشتن

یک لباس کم ارزش ،کار دستم داد ه است.

جوانی کخائی که یادت به خیر!

می خواستم استارت خاطره  اولین آزمایش دادن شما  را بزنم و

از زبان وقلم شیرین خودت بشنویم که کمر درد اصلا

اجازه جابه جائی وتایپ نمی دهد.ا………………………………………………………………محمد ولی

(۱۷)

خدایا چاکرتم. نوکرتم. بس که دستهایم  شستم کلافه شدم. کلک این کرونا را بکن خدایا قوم عاد و قوم ثمود را. دریک لحظه. به تکانشی کشتی. اما حالا نه فقط ما همه را هروز می کشی. وقبل از کشته شدن چندین بار کشته می شویم. خدا یا این دوقوم از پیامبرشان معجزه جدید خواستند وبا دیدن معجزه بازهم شامل ردو لما نهوا عنه شدند گوششان پیچیده شد ما به رحمانیت وجباریت تو بدون درخواستدمعجزه جدید ایمان داریم. ایمان. فکستنی ما بکنار اما لطف تورا چه شده. خدایا خودت این کرونا را سرکوب. ونابود کن……………………………………………رحمان

(۱۸)

مدیریت روزهای تعطیل”

در  زمانه چالش با بیماری کرونا ودر هنگامه وضعیت نابسامان فعلی و تعطیلی دانشگاهها و مراکز آموزشی، ماندن طولانی مدت در خانه، اگر خوب مدیریت نشود، ممکن است دردسرزا باشد و امکان بروز “سندرم تعطیلات” وجود دارد. در مورد این سندرم یا نشانگان بعدا اگر فرصت شد توضیح بیشتری خواهم داد، چون برای بازنشستگان مفید است. فشرده موضوع این است که زن و شوهر در ایام تعطیلات اگر برنامه ریزی مناسبی نداشته باشند، بیشتر فرصت بحث و درگیری  پیدا میکنند (البته اینجانب برای پیشگیری از ظهور این پدیده، همان روزهای اول به خانم عرض کردم که حدود چند هفته ای باید مرا از سر لطف تحمل کنید و قول دادم که بچه خوبی باشم!!!).

یکی از برنامه ریزی ها برای پیشگیری از مشکلات، “مدیریت زمان” است. از جمله این برنامه ها، گنجاندن سرگرمی و بازی دو یا چند نفره در خانه است. بهترین این بازیها، بویژه برای بارنشستگان، بازی شطرنج است که موجب تقوبت توانایی های شناختی افراد میشود و از “آلزایمر” پیشگیری میکند یا آن را به تاخیر می اندازد. دوستان عزیز بازنشسته گروه (غیر از من و آقای عسگری که جز جوان ترین افراد گروه هستیم!!!و هنوز بازنشست نشده ایم!) توجه داشته باشند که هرچقدر بیشتر ذهن را به چالش بکشیم و فعالیت فکری بیشتری انجام دهیم، ظرفیت های شناختی بیشتری راه اندازی میشود. بنابراین، با مطالعه و با بازیهای ذهنی هم از زمان استفاده بهینه میکنیم و هم فعالیتهای عالی ذهن خود را گسترش می دهیم…………………………………………………………………….دکتر فرامرز

………………………………………………………………………………………………

(۱۹)

من از وقتی بازنشست شدم دیدم اگر بچه خوبی نباشم کلاهم پس معرکه هست. البته اغلب سرکار هستند خوشبختانه والا رفتار تکلفی واقعا خسته کننده وفوران ناگهانی پیدا می کند………………………….رحمان

(۲۰)

سلام، خیلی جالب بود. البته خوش شانس هم هستی که حقوق ایام  گزینه در قید حیات نیستند را از شما باز پس نگرفته اند!…………………………………………………………………………………………دکتر اذن الله

(۲۱)

سلام دکتر

راست می گوئید،الان دیگر برای کوچکترین چیزوخدمت وعافیت و…باید شاکر باشیم.به قول شما می توانستند ایّامی را  که در قید حیات نبودم،کم کنند ولطف کردند!…………………………………………………………محمد ولی

……………………………………………………………………………………………………….

(۲۲)

دیشب با دکتر صفی الله تلفنی دقایقی صحبت کردم به گفته ایشان دوسه نفر کرونایی شدند ومردند مراقبتهای کرونایی را تاکید کردم. گفت اصلا ممکن نیست باید معاینه کنم تب بگیرم مگر ممکن هست ? می گفت تما مراسمات عروسی.  مرگ ومیر. وختم بکل تعطیل هست. من در چه فکری بوووودم می خواستم به خلخال یواشکی سفر کنم خودم دوهفته پیش. در درمانگاه مرکزی فرهنگیان ازمایش دادم برای گرفتن جواب جرات بیرون رفتن ندارم. به اقامحمد ولی پیشنهاد میدم.درد کمر را تحمل کن خودش خوب می شود نابادا.  نابادا.  هوس مراجعه به پزشک کنی. هر یکی دوروز در میان با دکتر عزیزی تماس دارم.  یا کلا موضوع را شوخی گرفته یا با من شوخی می کند بی خیالترین انسان در روی کره زمین نسبت به این ویروس منحوس سراغ دارم معقد هست این بیماری بوده موصوع را حیثیتی و سیاسی کردند کما اینکه رییس جمهور گفته بود از روز شنبه همه چیز عادی شود ولی نگذاشتن…………………..رحمان

………………………………………………………………………………………………

(۲۳)

خدا خیرت دهد.با اینکه از کمردرد محکم به صندلی تکیه داده ام وپایم را هم به میز،که کوچکترین تکانی نخورم،اما،بااینکه محکم کاری کردم، وقبلا هم ماجرا را شنیده بودم،اینقدر خندیدم که خانم که برای مراقبت از من مرخصی گرفته ،از اشپز خانه آمده وبا تعجب مرا ور انداز می کند.می گوید:چیه اینقدر می خندی؟ مثل اینکه مرا سر مار گذاشته ای وکمر درد نداری!

نوشته شما را نشا ن دادم وبا هم خندیدیم.دمت گرم ولبت خندان……………………………….محمد ولی

……………………………………………………………………………………………………………

(۲۴)

سلام آقا رحمان

راستی ماجرای آزمایشی که داده بودی وهمه منفی بوده

وباعث نگرانی شدید شما بوده، را به یاد داری؟……………………………………………………………….محمد ولی

(۲۵)

خاطره خوبی بیادم اوردی جهت تسریع در گذر از اوقات فعلی می نویسم

به تربیت معلم قبول شدم اما دوماده درسی را نگه داشتم چنانچه جایی قبول نشدم پشت کنکور بمانم وسربازی نروم از قضا شهریور رفتم جلسه امتحان فقط اسمم را نوشتم امدم بیرون یک هفته بعد روزنامه اسامی قبولین را اعلام کرد واسم من هم بود افسوس خوردم اما از قبل رزمنگی دیماه مجدد امتحان دادم دیپلم گرفتم وبرای تحصیلات تربیت معلم طبق اعلام سازمان سنجش به تبریز رفتم ان موقع مرکز استان بود ومن هم سهمیه خلخال زده بودم. عازم تبریز شدم سه ماه تابستان وسه ماه پاییز کارگری کرده بودم هم وضعیت مالی توپ وهم شاکر خدای جل وعلی که از کارگری نجات یافتم شب را در مسافرخانه تخت تک خوابه ماندم خواب نداشتم چند نخ سیگار همراهم بود کشیدم از پادشاهی فقط تاج و تخت کم داشتم صبح به اداره کل رفتم مدارک را داده مرا برای تست معتادی و امراض مختلفه به یک مرکز بهداشتی معرفی کردند. انواع تستها را گرفته فردای ان روز برای گرفتن جواب رفتم برگه های ازمایش را گرفتم چشمم که بر روی کلمه منفی که در تک تک برگها نقش بسته بود افتاد تمام درمانگاه به سرم چرخید فکر کردم دنیا کون فیکون شد گلویم خشک شد دستانم به رعشه افتاد پرسیدم خانم این منفیها چیه منکه معتاد نیستم. گفت ازمایش یالان دمز حتما معتاد سان نفر بقلیش خندید وگفت.

شوخی الیر. منفی یعنی هر نمنه ردیفدی سالمسن.

اینجا بود نفس ازاد کشیدم. خلاصه چند روزی که

بی فکر وخیال و. سرمست بودم در چند لحظه همه بهم ریخت……………………………………………رحمان

…………………………………………………………………………………………………

(۲۶)

یکی از انجمن اولیا مدرسه دخترم جهت هماهنگی وراهنمایی اولیا جهت شرکت فرزندان خود در کلاس انلاین ایجاد نموده. ضمن سوال جواب اولیا در لابای این ارتباط مجازی پستهایی می امد. سیمای پستها برگرفته از جو روانی تبلیغات بی بی سی و من و تو وعیره بود من ورود نداشتم دخترم و مادرش چندتا از این پستها نشانم دادند. حسابی داغ کردم خانم خواست جواب بنویسد گفتم شما نمی توانی از پس این موجودات بر ایی. گرفتم. با زبان نرم به یکی پاسخ دادم مطلب ایشان دعا کردن وزیارتگاهها را وسیله جهل نگه داشتن از سوی نظام القا می نمود. جواب امد من خدا را قبول دارم مطلب روشن است. نوشتم اگر اینطوری است بحثی ندارم اما نص پستتان چیزی دیگریست. نوشت الان فقط علم به کار می اید نه دعا کردن این نظام ملت را درجهل نگه داشته.  نوشتم اما پیشرفت علمی وپزسکی در این نظام چیز دیگری می گوید. چه اشکالی دارد ادم کنار تلاش دعا هم داشته باشد چون ابزار کسب علم نیز از ناحیه خداست درمان دردها هم باز از افریدههای اوست که علم کشف می کند.  جواب امد شما کتاب تبریزی را بخوان ببین چگونه علم پزشکی را پس می زند.  نوشتم من دنبال رفع اتهام از نظام هستم نه تبریزی. نوشت. تبریزی اخوند است واخوندها مثل. هم است.   نوشتم طبق منطق شما انگور شیرین است.  شیرین زن فرهاد است. پس انگور زن فرهاد است. در جواب نوشت اقا متن من روشن بود وقت مردم را نگیر.   نوشتم. هیچ موقع شعری نگو که در قافیه مجبور شوی خورشید خر شود.  در این تبادل پیام. مرتب بر موافق و مخالف افزوده می شود وبعضی هم تذکر میدهند اقا اینجا جای بحث نیست. در جوابشان نوشتم چرا ماجرا یک طرفه پیش می رفت کسی وقتش گرفته نمی شد.  بدانید قهر خدا بخاطر این گونه افکار هست……………………………………………………………………………..رحمان

…………………………………………………………………………………….

(۲۷)

امروز صبح دل به دریا زدم راهی بید گنه در شهریار شدم. خانم هم همراهی کرد که در رعایت بهداشت دوچار غفلت وفراموشی نشوم. هوا افتابی و دلچسب بود شکوفه ها درحال شکوفتن هستند. چند مورد عملیات پیوند انجام دادم. مثلا الو. به زرد الو و برعکس. هلو به زرد الو سرگرمی دل اویزی داشتم. نمی توانستم از باغچه جدا شوم ملاحظه دلتنگی خانم کردم بعداز چهار ساعت از باغچه کنده شدم. به خانم گفتم بهترین جا برای مصون ماندن از کرونا هست.  برگشتنی انواع سموم درختی خریداری کردم فردا اگر کرونا مجال دهد سمپاشی کنم سمپاشی دوره گردها را قبول ندارم مبلغ کلانی هم می گیرند اما هرچه سیب داشتم کرمها غارت کردند. لذا خود پمپ خریدم که محکم کاری شرط عقل است…………………………………………………………………………………………………………رحمان

(۲۸)

سلام آقا محمد عزیز

  امیدوارم که حالتان خوب باشد و جمعیا از شر کرونا در امان باشید. با این ولوله ای که کرونا در دنیا انداخته، خدا کمک کند این مریضی هر چه زودتر نه تنها از ایران بلکه از کل دنیا ریشه کن شود. آدم واقعا قدر نعمتهای خدا را زیاد نمی داند این ویروس باعث شده تا بدانیم چه چیرهایی را از دست دادیم حتی ترس از یک دست دادن ساده و دیدار با اقوام و دوستان.

اتفاق جالبی هم را از خودتان با قلم شیوا بیان کردید. یکی از دوستان می گفت سعی کنید حقوق بازنشستگی را سر ماه بگیرید و گرنه ممکن است اداره بازنشستگی فکر کند در قید حیات نیستید و فوری حسابتان را ببندد یا حقوق بازنشستگی را دیگر واریز نکند. شاید شما  هم حقوق تان را با تاخیر و یا برای یک مدتی نگرفته بودید که فوری دست بکار شده اند!!.

 در مورد ایران فکر کنم مسئولان بنا به مصلحت هایی دیرتر قضیه کرونا را اعلام کردند برای اینکه بد جوری گسترش می بابد. تا امروز  ۳۰ نفر در کانادا مبتلا به ویروس کرونا شده اند که اکثرشان مسافران برگشتی از ایران بوده اند. امیدوارم که هر چه زودتر این ویروس نحس کنترل شود و بقول شما به دوره ماقبل کرونا برگردیم.

 در ضمن قبولی دخترخانمتان را در رشته پزشکی تبربک می گویم من نشنیده بودم. برایشان آرزوی توفیق دارم. خدمت خانم و بچه ها سلام برسانید. سلام ما را به آقا فرامرز و خانواده ایشان هم برسانید. مراقب خودتان باشید و خدا حافظتان باد……………………………………………………………..دکتر نورالدین عظیمی سوران-کانادا

………………………………………………………………………………………

سلام دکتر

در ایران وحشت کرونا همه را از نظر روحی آلوده کرده،مگر اینکه خلافش ثابت شود!

امّا مردم رفته رفته ذوق طنزشان گل کرده و کرونارا به سخره گزفته اند!

آمار مبتلایان هر روز بالاست،اماّ مسئولین رفته رفته آماده تر می شوند وسنجیده تر عمل می کنند.

مردم هم از قرار،از شوک اولیه ووحشت روزهای نخستین خارج شده وبه این نتیجه رسیده اند که:

“تا کرونا هست،زندگی بایدکرد!”

-توصیه ایمنی شما در مورد زود نقد کردن حقوق بازنشستگی را هم جدی می گیرم!

-از پیام تبریک قبولی ثنا خانم هم ممنون.

امیدوارم دوران بازنشستگی را در کنار خانواده گرامی با تندرستی ،خوشی وشادکامی سپری کنید.

سلام به خانواده محترم برسانید.خداوند پشت وپناهتان باشد.

………………………………………………………………………………………

(۲۹)

اعضای محترم به تلاش وکشش در روح افزایی گروه را افزون کنند. من فکر می کنم از کرونا جان سالم بدر ببریم. که هرروز هم بر ماندگاری ان افزوده می شود به پیکار با افسردگی بر خیزیم. تازه بهداشت جهانی اعلام کرده. هیچ ضمانتی ندارد این ویروس در فصول گرما. ازبین برود…………………………………………………..رحمان