دلتنگ پدر
==========================================
ارسالی:محمد حسین اسدی اسمرود
پعدازفوت پدرم{شما}خیلی احساس دلتنگی میکنن{می کنم} پدرجان
کربلائی حیات الله اسدی
خیلی دلم برایت تنگ شده، پدرزحمت کش{کشم}
پدرم ؛دستهایت پینه می بست که{و} با کارگری ۹تا فرزند بزرگ کردی، خیلی دلم برایت تنگ شده است .
منظورم {بااین احسا س }بنده این نیست کسی را احساسی کنم ،نه؛ فقط منظور بنده این است آنهای که پدرانشان درقیدحیات است{هستند}، قدرپدرشا ن رابدانند.
اکثرپدران اسمرود بادستهای پینه بسته آسمانی شدند..پدربنده هم از آن دسته ازمردان زحمتکشی بودکه اسمانی شد به هرحالقدرپدرانتان رابدانید که درقیدحیاتند.
آقای ذولفقار ستاری ؛پدرحضرتعالی بزرگوار{حضرتعالی}با پدربنده دوست بودندوخیلی بزرگوارو زحمت کش است، قدرپدرتان بدانید .هزارا ن بارآرزو می کنم که یک بار،فقط یک بار دیگرپدرم را{ببینم} که
{نمی دانم}ایااین کارممکن{ هست} وشدنی هست..نه، غیرممکنه ؛مواظب پدرتان باشید وقدرش رابدانید وماهم دعایش می کنیم.
==========================================
امین ..اسدی
==========================================
خداوند رحمت کند پدر بزرگوارتان- مرحوم کربلائی حیات الله اسدی راکه مرد شریف وزحمت کشی بود وهمسایه سایه به سایه ما.
آقا محمد حسین؛ اگر عکسی از مرحوم پدر دارید،برایم ارسال کنید.در ضمن سعی کنید حتما نوشته هارا قبل از ارسال، یکی دو بار بخوانید تا متن روان وبدون غلط باشد؛البته فقط عجله می کنید.
==========================================
پدر ؛آنگونه که من شناختم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
مهران سهرابی اسمرود
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
قبل از ورود به مبحث اصلی کلام میخواهم به این مهم اشاره کنم که انگیزه نوشتن من از این مطلب صرفا به خاطر وجود رابطه پدری و پسری نیست حمیت و تعصب قومی و قبیله ای هم نیست فقط یک چیز است و ان بزرگداشت مقام متعالی یک انسان یک مرد خوب یک انسان فهیم و درد اشناست .
خداوند متعال در قران کریم می فرمایند:”..واذکروا موتاکم بالخیر..”(از اموات خود به نیکی یاد کنید).اری صحبتم در خصوص زنده یاد جنت مکان خلد اشیان حاج گلعلی سهرابی والد نگارنده هست.چه خوب گفته اند هر انسانی ۳ پدر دارد۱-”والد من ولدک-کسی که تو را زایانده “۲-”والد من علمک-کسی تو را تعلیم داده”۳-”والد من زوجک-کسی که تو را تزویج کرده”مرحوم هم پدر بود هم معلم من بود و هم مزوج من خدایش رحمت کند و با سید الشهدا محشورش گرداند ان شاء الله
من با ان مرحوم خاطرات بسیاری دارم خاطرات تلخ و شیرین خداوند را شاکرم تا جاییکه به یاد دارم هیچگاه اسباب تاذی و تالم ایشان را فراهم نکردم در همه انات و لحظات زندگی گوش به فرمانش بودم رضایت او خط قرمز من در زندگی اجتماعی بود این وظیفه شرعی همه ماست..”و بالوالدین احسانا..”(قران کریم).در این وجیزه در نظر دارم اجمالا به گوشه هایی از مهمترین ابعاد شخصیتی ایشان اشاره داشته باشم:
۱-مرحوم پدرمان به معنای واقعی کلمه طالب علم و دنش بودنداز هر فرصتی برای مطالعه استفاده میکردند بزرگترین میراث ارزشمند ایشان که دارایی معنوی ما محسوب میشود طلب علم و دانش بود در طول ۸۷ عمر پر برکتشان کمتر لحظه ای از مطالعه غافل بودند.عادتشان را میدانستم وقتی خانه ما تشریف می اوردند فورا کتابی در اختیارشان قرار میدادم خودم نیز اکثر کتابهای ایشان را مطالعه میکردم و زیر عبارات مهم خط میکشیدم یک بار بر من شورید و گفت چرا کتابهای من را حاشیه نویسی می کنید؟!
۲-برای علم و عالم هم ارزش واقعی قایل بود معمرین و افراد مسن بهتر میدانند ایشان معلم قران و بانی مکتب خانه قدیم و از معدود افرادی بودند که در ترویج علم اموزی در اسمرود نقش بسزایی داشتند .یادم نمی رود یک بار کارنامه اقای وهاب فتح االهی را از مدرسه گرفته بودند ایشان هم با نمره خوب قبول شده بودند ایام برداشت محصول بود به من گفتند بروید ایشان را صدا کنید بیایند اینجا اقای فتح اللهی هم فی الفور امدند ان مرحوم ایشان را تشویق و تفقد کردند وبه او بابت ادمه تحصیل دلگرمی دادند.
۳-اب الشهید بود نیک میدانید فرزندان خیلی افراد به جبهه رفتند که اجر شان با خدا باشد ولی فرزندان معدود افراد به درجه رفیع شهادت نایل امدند این مقامی بس بزرگ است لیاقت میخواهد و پاکی نفس .جگرگوشه اش را در راه وطن و ارمانهای اسلام و انقلاب دادند خم به ابرو نیاوردند در عین حال بی ادعا بودند راه بنیاد شهید را نمی دانستند یک بار حاج اقا اصدق-روحانی شاغل در بنیادشهید اهل گورانسراب- به مرحوم گفته بودند:”جاج اقا شما که این مستمری تاچیز شهید را نمی گیرید فکر میکنید ان را به خزانه دولت مسترد میدارند!”
۴-عاشق خیر و شر بود کافی بود بشنود دوستی یا اشنایی به رحمت ایزدی پیوست هیچ کاری او را از شرکت در ان مراسم باز نمی داشت در خصوص عیادت از بیماران هم هکذا
۵-سهل گیر و کم ازار بودند.هر خواسته ای از ایشان داشتید در حد توان بر اورده می کردند اکثر کارهای خیر ایشان جهت تقرب الهی در خفا انجام میشد عزت نفس افراد را نمی شکست خوبی را بر سرشان نمیکوبید.یک نفر به نام اقای …در سال۱۳۷۱ از ایشان ۲۱۰۰۰۰۰۰ تومان دست قرض کرده بودند بعد از ۱۴ سال یعنی در سال ۱۳۸۵ وقتی به ناچار کار به محکمه کشید و رقم به نرخ روز ۱۶۰میلیون تومان
میشد از گرفتن ان که حق قانونی او بود ابا کردندو گفتند:”من نمی توانم ربا بخورم”۲۱۰۰۰۰۰۰ خود را برداشتند همین.در حالیکه برادران و خواهران ان فرد به کرات به حاج اقا مراجعه و خواستار تصفیه بدهی ایشان شده بودند مرحوم گفته بود”من از ایشان طلبی ندارم!”
۶-نکته بسیار مهم اینکه همیشه منافع جمعی را بر منافع فردی و خانوادگی ترجیح میدادند واقعا خود را وقف مردم کرده بود در ساختن مسجد مدرسه منبع اب احداث راه اوردن روحانی مسجد پذیرایی از مسولین ادارات و اوردن برق و کشیدن اب شرب در همه امور عمومی عمرانی استینها را بالا میزد و در صف مقدم بود بی ادعا بدون کوچکترین چشم داشت مالی و مادی
در تامین برق روستا به تمامی ادرات دخیل تعهد داده بود که در صورت عدم همکاری هر یک از اهالی روستا،من هزینه کندن جا برای تیرهای برق وهزینه های مربوطه را می پردازم وچنین هم کرده بود.
۷-اعتقاد قلبی به کار داشت در وصیت نامه های متعددی که از ایشان قبل از سفر حج و بعد از ان به دست امد به جمله جالبی بر خورد کردیم که گفته بودند:”هر کس به شما بگوید کار نکتید او بزرگترین دشمن شماست”!
۸-اهل رنگ و ریا و دروغ و حقه نبود دروغگو را دشمن خدا میدانست.
۹-اهل حساب و کتاب بود ،مخصوصااگر به کسی دیناری بدهی داشت شب خوابش نمی برد و جمله معروفی داشت :”اسمرودیها از بدهی می ترسند..”
۱۰-سحر خیز بودو معمو لا زودتر از تمامی اهل خانه وحتی اهالی روستا بیدار می شد وکارها را به موقع وطبق برنامه انجام می داد وپس از تقسیم کارها،به پی گیری امور عمومی روستا وکارهای اداری می پرداخت.
۱۱-شوخ طبع و بذله گو بودند با هر کسی فر اخور شخصیتش و در موقع مناسب شوخی جانداری میکرد……ضمن پوزش از تصدیع اوقات شریف کاربران فهیم و پوزش بابت اطاله کلام ضمن ارزوی غفران الهی برای این نفس مطمئنه سفر کرده در پایان با شعری از دکتر شفیعی کدکنی به این مقال خاتمه میدهیم.”
-خرد اموز و مهر امیز و دادایین و دین پرور-هشیوار و خردمردی به هر اندیشه بینایی
-ندانیم و ندانستند قدرت را و می دانند -هنر سنجان فرداها که تو فردی و فردایی
-بزرگا بخردا رادا به دانایی که می شاید-اگر بر ناتوانی های این خردان ببخشایی
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::