سخن هفته
باورهای معنوی و آرامش ::::::::::::::::::::::::::::::::::::: کسانی که اعتقادات و باورهای معنوی دارند آرامش بیشتری دارند. به طورکلی دین‌داری و اعتقادات مذهبی به انسان ذهنیت شهودی و معنوی می‌دهد که در نتیجه آن می‌توان آرامش بیشتری داشت. در همین شهر تهران در محله‌هایی مانند خیابان ایران، میدان شهدا و بلوار آهنگ کمتر هرج و مرج و نزاع می‌بینید ،زیرا این محلات بافت مذهبی‌تری دارند و البته تفکر معنوی و شهودی در جهان تضعیف شده و در ایران هم باورهای مذهبی در بین بسیاری اقشار جامعه کمرنگ شده و شرایط را برای ایجاد آسیب‌های روحی و روانی فراهم‌ کرده است. :::::::::::::::::::::::::::::::::::::: منبع: روزنامه اطلاعات/ گفتگو با امان الله قرائی مقدم- جامعه شناس
آمار سایت
افراد آنلاین : 6
<==================> تعداد نوشته ها : 1198
<==================> بازدید امروز : 140
<==================> بازدید دیروز : 267
<==================> بازدید این هفته : 969
<==================> بازدید این ماه : 5289
<==================> بازدید کل : 1782636
<==================>
بایگانی

ابن سینا در تهران

قسمت دوم وپایانی

============

ابن سینای تهرانی

==========


محمد ولی سهرابی اسمرود

————————————–

 ۱۰ـ با ماجراهای پیش آمده، بوعلی یاد دورانی می‌افتد که در ساعات نیمه شب و معمولاً سکوت دل‌انگیز، زیر سوسوی چراغ، فارغ از این گرفتاری‌های روزمره، به فکر خلق آثار ارزشمند متعدد بوده است. ایامی که استراحت دو سه ساعته را کافی می‌دانسته و باقی ایام را به تحقیق و نوشتن می‌پرداخته است و اینک همین دو سه ساعت، در ترافیک تلف می‌شود و باقی ساعات شبانه‌روز هم صرف خستگی ناشی از مشکلات شهری است یا پرسه زدن در اینترنت، تا مبادا کسی با خواندن آثارش، نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه را نثارش کند و بی‌جواب بماند! 

۱۱ـ بوعلی جوانی است به شدت اهل تفریح و ورزش، از جمله: سواری، استحمام با آب سرد، معاشرت با شوخ‌طبعان، تماشای رقص و نشاط در مجالس بزم خصوصی، اما اینک در تهران حکایت به‌گونه‌ای دیگر است.

سوارکاری تنها ورزشی است که سهم او در خانواده است، اما کو اسب، زمین کجاست؟ خانواده هر کدام سهم خود از ورزش و تفریح را گرفته‌اند و او مانده و رؤیای سوارکاری در هوای آزاد که در تهران یافت می‌نشود!

۱۲ـ بوعلی با توجه به علاقه خاصی که به نجوم دارد، هر شب هوس رصد ستاره می‌کند و با یک تیر، دو نشان می‌زند! هم به یاد مادرش ـ ستاره می‌افتد و هم وقتی شب از نیمه می‌گذرد، با ابزار نجومی، آهسته پشت‌بام مجتمع می‌رود، غافل از اینکه دو نفر از همسایه‌ها قبل از او پشت بام تشریف دارند و دیش ماهواره‌هایشان را مکان‌یابی می‌کنند و او شرمنده از همسایگان محترم، عطای رصد را به لقایش می‌بخشد و می‌خواهد بخوابد که صدای گوش‌خراش ضبط همسایة مجتمع روبه‌رو، اجازة چشم بر هم زدن را هم به او نمی‌دهد.

۱۳ـ زندگی در تهران جوان ۱۸ سالة شاد و شنگول بخارائی را مستأصل کرده و هوای آلوده شهر، نفسش را بند آورده است. ماه‌هاست درد قفسة سینه، گردن، سوزش چشم و سردردهای مزمن، امانش را بریده است و پس از چند بار درخواست از اعضای خانواده، عاقبت خانمش با صرفنظر از کلاس آیروبیک، با منت او را به درمانگاه نزدیک خانه می‌برد. ابوعلی با تحویل دفترچه درمان، جواب می‌شنود که دفترچه قبول نمی‌کنیم. بحثشان بالا می‌گیرد و ناچار به پرداخت حق ویزیت می‌شود، نفر بیست و ششم است، اما خوشبختانه کمتر از یک ساعت، نوبت او می‌شود، تعجب می‌کند، غافل از اینکه پزشک محترم برای هر مریض بیشتر از ۳ دقیقه وقت نمی‌گذارد! به یاد دوران طبابت خود می‌افتد که برای هر مریض، بیشتر از ۲ ساعت وقت می‌گذاشت!

۱۴ـ وارد مطب دکتر می‌شود و شروع می‌کند از دردهای مختلف گفتن، دکتر می‌گوید، ببخشید من ابن‌سینای حکیم نیستم که جامع همة علوم پزشکی باشم، تخصص من ستون فقرات است، آن هم در مرحله تشخیص و برای درمان باید متخصص مغز و اعصاب هم بروید. بوعلی باشنیدن این حرف، یاد ایامی ‌افتد که دست تنها و بدون منشی، روزانه بربالین مریض‌های زیادی حاضر می‌شد که درد مشترک نداشتند. از روان‌ درمانی گرفته تا شکستگی استخوان، به مدد تجربه و اطلاعات کامل او، درمان می‌شدند، اما با این دانش و تبحر، معتقد بود:

دل گرچه در این بادیه بسیار شتـافت

یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هـــزار خورشید بتافت

آخر به کمـــــال ذره‌ای راه نیـافت
۱۵
-ابن سینای جوان با مشاهدة چنین وضعیتی در علوم پزشکی و تخصصی شدن رشته‌ها، به فکر شرکت در کنکور سراسری است، اما یادش می‌آید که هنوز در هیچ کلاس فوق برنامه و آموزشگاه‌های خصوصی شرکت نکرده و روش تست‌زنی را نیاموخته است، اندکی دلسرد می‌شود، اما به ناگاه یادش می‌آید که سازمان سنجش اعلام کرده حدود ۲۵۰ صندلی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی خالی است و به هر حیله‌ای می‌خواهند جوانان رشید مملکت را وارد دانشگاه کنند، حتی با نمره‌های منفی، حتی با معدل ۱۰، حتی اگر در کنکور شرکت هم نکرده باشند. با این دیدگاه، امیدش زنده می‌شود که می‌تواند با هر سطح علمی که دارد، دانشجو شود و آمار فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را هم افزایش دهد! و نیازی به هوش و ذکاوت و استعداد آنچنانی نیست و رنج سفر بغداد و چین و ماچین برای شیخ الرئیس‌های دوران کهن بوده تا ما حالا حالا‌ها فقط پزشان را به‌دنیا بدهیم!

۱۶  -ابن سینای جوان که به شدت تحت تأثیر مد ماهواره‌ای قرار گرفته، به جای بستن دستار و پوشیدن لباس بلند، چنان تیپی زده که دست همة جوانان غربی را هم از پشت بسته است و این وضعیت، باب میل پدرش – عبدا… و مادرش – ستاره نیست و آن‌ها به شدت از وضعیت آرایش و پوشش پسرشان ناراحت هستند اما او همچنان از تفاوت فرهنگ نسلها حرف می‌زند و گوشش بدهکار نصحیت نیست!

۱۷ -ابن سینای رشید در تکاپوی شدید برای رسیدن به ثروت، بدون تلاش و اصطلاحاً یک شبه به آب ونوارسیدن است، وقتی دوستان سابقة او را در کسب علم و دانش و میل و رغبتش را در پیمودن مدارج علمی یادآور می‌شوند و به این گفته او استناد می‌کنند: 

“جان مثل شیشه است و علم مانند چراغ”

می‌گوید: اکنون دیگر علم در دست من فقط چراغی است که در تاریکی هم با آن دنبال ثروت می‌گردم، نه چیز دیگر! علمی که با واریز پول بیشتر به حساب انواع و اقسام دانشگاه غیرانتفاعی، شبانه و … حاصل می‌شود، ثروت سوز است، پس: چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!
۱۸
-ابوعلی سینا با همة این اوصاف، حاضر نیست تهران را ترک کند و به یارودیارخود بپیوندد! او معتقد است تازه دنیا را جور دیگری می‌بینم. خام بودم و نمی‌دانستم که در این دنیا شهری است که بیشتر ساکنان آن از زندگی می‌نالند اما هرگز راضی به ترک آن نیستند و من هم بر عمر تلف کردة خویش در راه کسب علم و دانش تأسف می‌خورم و برانبوه کتاب‌هایی که تا ۱۸ سالگی خواندم و تازه فهمیدم اگر هم نخوانده بودم، اینک حتی مدرک دکترایم را از یکی از این مراکز دانشگاهی گرفته بودم و به جمع بیکاران دانشگاهی پیوسته بودم!.

۱۹ -با این صحبت‌ها، یکی از دوستان نزدیکش گفت: خوب، شما بدون ورود رسمی به دانشگاه هم، می‌توانستید به پاس سال‌ها تلاش و رنج فراوان سفر، برای علم آموزی، حداقل مدرک دکترای افتخاری از دانشگاه ابوعلی سینای همدان بگیرید و این دردسرها را هم نداشته باشید!

۲۰ -ابن سینا با شنیدن این نظر به یاد بیت شعری از خود افتاد:

بیرون جستم ز قید هر مکروحیل

هر بند گشــاده شد مگر بند اجل

این بگفت و اجل مهلت دیگر بدو نداد تا به او بنماید که تهران بخارا و همدان نیست که به هر حیله و تدبیر گشاینده مشکلات فراوان زندگی باشی، ارجوانمرگ شدن گریزی نیست که نیست.

 

به نقل از روزنامه اطلاعات،چهار شنبه،۶ آذر ۱۳۹۲

8 Responses to ابن سینا در تهران

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>