سخن هفته
حماسه وشعر ==================== ==================== مرثیه سرایانی چون کمیت اسدی ودعبل خزایی که با اشعار حماسی وکوبنده خود تخت خلفای اموی وعباسی را به لرزه در آوردند،بر شاعرانی چون محتشم کاشانی که صرفا راوی مصائب کربلا وبر انگیزنده حزن واندوه هستند،برتری دارد. ==================== ==================== شهیذ سید مرتضی مطهری
آمار سایت
افراد آنلاین : 8
<==================> تعداد نوشته ها : 1226
<==================> بازدید امروز : 240
<==================> بازدید دیروز : 920
<==================> بازدید این هفته : 2834
<==================> بازدید این ماه : 9152
<==================> بازدید کل : 1825770
<==================>
بایگانی

…یه روز…

…یه روز به دریا زد ورفت

یکشنبه مراسم تشییع  محمدعلی بهمنی -غزلسرای نامی معاصر بود ،رفتم تالار وحدت .یهمنی شعرهای ماندگاری دارد که وقتی می خوانی ومی شنوی،به بزرگیش وسهم زیادش درشعر وشاعران هم عصرش پی می بری.

روز تشییع تقریبا اکثر شاعران نامی معاصر بودند واجرای مراسم هم با همشهری شاعرمان- سید عباس سجادی گیلوان بود.

شاعران نسل محمدعلی بهمنی ونسل بعد او که  در اوایل دهه ۴۰ پرورده مکتب شعری مجله جوانان امروز بودند که شاعر خوش فکر وکار بلدی چون علیرضا طبایی مسئولیت صفحات شعر وادب مجله جوانان امروز را بر عهده داشته که  سهم نسل شاعران نام آشنای امروز از این مکتب شعری ،سهم قابل توجهی است.حضور مذیر مسئول روزنامه اطلاعات ووزیر ارشاد دولت پزشکیان در جمع نیزمورد توجه اهالی شعر وادب بود.

مهمتر ازهمه، حضور حماسی وتاثیر گذار آقای دوربینی در میان جمع بود که به هیچ کس فرصت وجرات عرض اندام نمی دا!!

چمد عکس از مراسم ونمونه هایی از شعر زنده یاد محمدعلی بهمنی:

 دل من یه روز به دریا زد و رفت

 

پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

 

پاشنه کفش فرارو ور کشید

 

آستین همت و بالا زد و رفت

 

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب

 

سنگ توی شیشه فردا زد و رفت

 

دفتر گذشته ها رو پاره کرد

 

نامه ی فرداها رو تا زد و رفت

 

حیوونی تازه آدم شده بود

 

به سرش هوای حوا زد و رفت

 

زنده ها خیلی براش کهنه بودند

 

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

 

هوای تازه دلش می خواست ولی

 

آخرش توی غبارا زد و رفت

 

دنبال کلید خوشبختی می گشت

 

خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت

================================

ساده بگم دهاتی ام

 

اهل همین نزدیکیا

 

همسایه روشنی و

 

هم خونه تاریکیا

 

ساده بگم ساده بگم

 

بوی علف میده تنم

 

هنوز همون دهاتیم

 

با همه شهری شدنم

 

باغ غریب ده من

 

گلهای زینتی نداشت

 

اسب نجیب ده من

 

نعلای قیمتی نداشت

 

اما همون چهار تا دیوار

 

با بوی خوب کاگلش

 

اما همون چن تا خونه

 

با مردم ساده دلش

 

برای من که عکسمو

 

مدتیه تو آب چشمه ندیدم

 

برای من که شهریم

 

از اون هوا دل بریدم

 

دنیاییه که دیدندش

 

اگرچه مثل قدیما

 

راه درازی نداره

 

اما می دونم که دیگه

 

دنیای خوب سادگی

 

به من نیازی نداره

=======================

 

 

 

 

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>