به امید بهار
==========================
دوالفقار ستاری اسمرود
دیشب که درسایت آفتاب اسمرود،مطلب مدیرمحترم سایت را می خواندم دلم گرفت .
می خواهند درخت گلابی کوهی شوررار را ببرند .
درختی که تک تک برگ وشاخه هایش، با خاطرات کودکی ما گره خورده است .
سایبان بودنش درروزهای داغ تابستان ، میوه طبیعی وخوشمزه اش
درروزهایی که دربرهوت دوری از شهر،به هیچ میوه ای دسترسی نداشتیم ، لذت بالارفتن
از تنه تنومندش، که خود هنری شگفت انگیز برایمان به حساب می آمد .
وحالا که درخت پیر وناتوان وبیمار شده است ، انصاف نیست بر سینه اش بنشینند وسرش ببرند .
شاید بیش از دویست سالش باشد، یکه وتنها ، نگهبان دشت تشنه
وترک خورده اطرافش هست ، یادآور روزهای دلخوشی ما،بی منت وبی توقع .
حال، کسانی پیدا شده اند که به اندک جیفه ای، تبر به دوش گرفته اند و
درکمین نشسته اندکه جسم زار وناتوانش را به زمین بکوبند، ودر پی آن، یکی دیگر
ویکی دیگر و….به جرم آنکه درخت آب می خواهد.
حتی این درختان خشک هم بشوند وایستاده بمیرند، بهتر از
آن است که به کلی محو شوند.
شاید زبان حال این درخت، این سروده فریدون مشیری باشد:
درراه زندگی
با آن همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله میکشم از دل که :
آب … آب …
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد.
شاید بهاری دیگر بیاید، واین فرشته زیبایی
وسرزندگی، دوباره جان بگیرد.
————————————-
سلام بر آقا ذوالفقار
با این نوشته خوب، هم داغ
سرنوشت گلابی را تازه کردی
هم با خواندن ( والدین یتیم)
دلم گرفت.
گاهی در تهران می بینیم
که این یتیمان عصر جدید
در کنار نسل جوانی که
سگ بازی را مایه فخر
وفخر فروشی کرده اند،به سگ وگربه
پناه آورده اند.
با پیری جمعیت،وعدم
اقبال نسل جدید به فرزند آوری، گسترش نسل
( والدین یتیم)
دور از انتظار نیست.